با روشنک ویدئو کال میکنیم. دکمه قطع و که میزنم بمرانی توی گوشم میخونه: تو خیلی دوری، خیلی دوری، تو خیلیییی دوری، خیلیییی دووووور!
+ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 11:12 PM توسط کاف
|
فکر میکنیم همه چیز اینگونه تمام میشود:خواهیم مرد با کفنی سفید ک دورتا دور بدنمان را پوشانده و پنبه ی نرمی ک سوراخ سمبه ها را پر کرده.نه!اینگونه نیست.هیچگاه اینگونه نخواهد بود.تنها یکروز صبح برمیخیزیم و میبینیم که باد ما را با خودش برده است و این تازه آغاز زندگی است...