اینا همش عاشقونه هامون بود جمشید، پچ پچونه هامون، زیرچشمی، زیر لبی حرف زدنامون، یه شب بقچه کردیم همشونو چپوندیم تو کیسه زباله با آشغالهای ساعت ۹ گذاشتیم دم در، نت های بالای بتهوون میچرخید تو کوجه،لامپ نارنجی، یه دستی زد به کمر کیسه پرتش کرد اون تو،صدای تالاپش کوچه رو برداشت جون تو. همش و ریختیم دور. تموم شد جمشید!