ارزوی این روزهام
بارها آمده ام اینجا از روزهای سختم نوشتم. از قبول نشدن توی کنکور هنر ارشد سال اول, از سند کردن فرم انتخاب رشته ی همان کنکور در دومین سال امتحان و ارامش عجیب بعدش.از ریجکت شدن از تمامی دکتری های دانشگاه های امریکاو از مهاجرت کرذن و پذیرش از بهترین گزینه ی لیست اپلای. از چالش سخت خانه پیدا کردن در شهر و کشوری جدید. از ادمهای خوب, همیشه خوب که حتی توی مملکت غریب سر راهم نشستند. از امتحان ها, دوست داشتن ها, موفق شدن ها,رفتن سمت علاقه ی سابق و سمپل پیدا کردن و تمام کردن تز. حالا امده ام رسیده ام به یک چالش بزرگ. به کار. به پیدا کردن کار در شهر و مملکتی که زبانش انگلیسی نیست. و من سخت میتوانم حرف بزنم. و انها دنبال ادمی اند که خوب ان زبان را حرف بزند. یا دعوت به مصاحبه نشده ام یا رد شده ام. تا اخر می هم بیشتر وقتی نمانده برای کار پیدا کردن. اما چیزی که عجیب است ارامش ِ شبیه به ارامش ان شبی که دکمه ی ارسال فرم انتخاب رشته ام را با تنها 5 انتخاب فشار دادم و بعد شد همان چیزی که باید میشد. این ارامش یعنی چه؟ یعنی قرار است کار پیدا کنم؟یعنی قرار است یکی از ان 200 جایی که اپلای کردم گوشی تلفنش را بردارد شماره ام را بگیرد و از اینکه زبان مادریشان را خوب صحبت نمیکنم نگران نباشد و مرا برای کار انتخاب کند؟ با حقوق مناسب؟ با حقوقی که بتوانم دوباره یک لب تاپ درست حسابی بخرم و عکس هایم را ادیت کنم و توی مسابقات و گالری های خارجی شرکت کنم؟
کاش بشود!